زنده گی
غفور امینی غفور امینی

 

جلوه گر بسیا ر بهر چیست بر ما زند ه گی

کی بود دایم به ما با قی و پایا زند ه گی

زند ه گی هر لحظه اش آ غازِ بهر مردن است

نیست کا ری دیگری جُز سود و سودا زند ه گی

حِشمت وجاه و جلا ل و مَکنت و ما ل  و مَنا ل

صِرف ما را می فریبد هم چو رویا زند ه گی

زند ه گی یکسا ن نمی با شد برای هیچ کس

سردی و گرمی وهم پایین و با لا زند ه گی

درخوشی خوش با ش ودرغم نا شکیبا ی مکن

نیست بر وِفقِ مرا د ما سرا پا زند ه گی

خواه نا خواه شا هد مقصود می آ ید به کف

گر چه ما با شیم چون مجنون و لیلی زند ه گی

بیش می با ید نمود اند یشه بهر آخرت

نیست تنهابهر عیش و نوش دنیا زند ه گی

هست دنیا مزرع ِ عُقبی و ماهم بَرزگر

جَهد با ید تا که نگذا ریم بی جا زند ه گی

کشت با ید کرد یک چیزی برای آخرت

بی هد ف هرگز نخواهد بود برما زند ه گی

مهربا نی ها و لطف و دوستی با ید به هم

نیست هرگز از برای دشمنی ها زند ه گی

زند ه گی سردی و گرمی و نشیب است و فراز

معتدل نا معتدل گرما و سرما زند ه گی

متکی برزند ه گی بسیار به نبود به ما

بگذرد از ما فقط چون خواب و رویا زند ه گی

عا شقان پاک هر جاهست جان یکدیگر

داد یوسف باردیگر بر زلیخا زنده گی

 

 

 


March 8th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان